کد مطلب:224280 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:270

گوهرشاد خانم
گوهرشاد خانم دختر یوسف خان جلایر و مادر كلبعلی خان جلایر بود این دختر ماه طلعت صورتی بسیار زیبا و سیرتی بسیار پسندیده داشت كه در تاریخ صفحاتی را به صفات و خصال ممدوحه خود اشغال كرده تا به مقام تأثیر عمیق در سلطنت و حكومت امیر تیمور گوركانی كرد [1] .

جالب ترین صفحات تاریخ شرح حال كسانی است كه تاریخ را به مسیر خود سیر داده اند و اثری عمیق در محیط و جامعه به جا گذاشته اند.

در میان زنان جهان كمتر زنی كه دارای حزم و عزم و سیاست و روحانیت باشد دیده شده بلكه فقط مكتب اسلام بود كه این گونه نهال برومند را پرورش می داد و در حقیقت شرح حال این گونه بانوان موجب تهذیب و تربیت ملی و مصداق رشد عقلی جامعه می باشد. حق دارد ملتی كه بدین صدف های پربها بنازد و مباهات كند كه در دین و دنیا صفات پسندیده نشان داده و از حقیقت و حق جانب داری كرده اند و به راستی مشعل داری بوده اند بدون نام و نشان كه مرور زمان این قضاوت را در حق آنان كرده است.

زیبائی گوهرشاد امیر تیمور را جلب كرد



كس در نیامده است بدین خوبی از دری

هرگز نیاورد چو تو فرزند مادری



یوسف خان جلایر یوسفی بود چون ماه كنعان كه از مشرق ایران طلوع كرده بود - و او گوهری آورد تابناك و صدفی پرتوافكن كه صیت حسنش تمام خطه خراسان را طنین انداز كرده بود.

امیر تیمور به خراسان رسید - خسته فرسوده و خبر به او دادند كه در ایل جلایر دختری باهوش هست كه چون حوریه دل و دیده را به یك نظره می رباید.



[ صفحه 400]



فرمان داد آن دختر را آوردند - دید آن چه گفته صد چندان بهتر است. و سعدی در حق او گفته:



مگر تو آب و گلی همچنان كه سایر خلق

گل بهشت مخمر به آب حیوانی



به هر چه خوبتر اندر جهان نظر كردم

كه گویمش به تو ماند تو خوبتر زانی



وجود هر كه نگه میكنم ز جان و جسد

مركبست تو از فرق تا قدم جانی



گرت در آینه سیمای خویش دل ببرد

چو من شوی و به درمان خویش درمانی



ولی كه با سر زلفت تعلقی دارد

چگونه جمع شود با چنان پریشانی



امیرتیمور با آن خشونت و سفاكی، با آن صلابت و قهر در آستان حسن و ملاحت و زیبائی و رعنائی این دختر قدم سست كرد. گفت ای دختر حاضری به من شوهر كنی؟

گوهرشاد خانم گفت نه؟ پرسید چرا؟ گفت برای آن كه تو پیر و سالخورده هستی و من جوان و خورد سال!

امیرتیمور گفت من فریفته زیبائی و سخنوری تو شدم اگر حاضر نیستی به من شوهر كنی به یكی از پسرهای من شوهر كن كه از مؤانست و مجالست تو شاد گردم!!



طمع مدار كه از دامنت بدارم دست

به آستین ملالی كه بر من افشانی



گوهرشاد خانم قبول كرد - پسران امیر حاضر شدند یكی را به نام میرزا شاهرخ انتخاب كرد و او را عقد بستند به پسر امیر تیمور گوركانی.

میرزاشاهرخ با ازدواج این زن مجلله نام خود را در تاریخ اسلام جاویدان نمود.

شیرزنان به همسری مردان شهرت و ارزش اجتماعی پیدا می كنند ولی در این مورد شوهر به وجود زنی ارزنده از جهت زیبائی اندام و فضیلت اخلاقی ارزش یافت - با آنكه پدری چون امیر تیمور بزرگ ترین فاتح جهان داشت پسری هم چون بایسنقر هنرمند و دانشمند با فضیلت به وجود آورد [2] .



[ صفحه 401]




[1] ناسخ قاجار ص - عالم آراي عباسي ص.

[2] صفحه 149 روضةالصفا تاريخ تولد امير تيمور 736 ق ه

صفحه 149 روضةالصفا تاريخ فوت امير تيمور 807 ق ه

تاريخ تولد ميرزا شاهرخ سنه 850 پنجم ذي الحجه در نواحي ري.

بيتي كه در صفحه 150 روضةالصفا ثبت است تاريخ تولد و فوت و پادشاهي را تعيين مي كند.

در صفحه 31 روضةالصفا تاريخ تولد شاهرخ 14 ربيع الاخر سنه 778 مي نويسد.

تاريخ تولد گوهرشاد.

تاريخ فوت گوهرشاد - ص 152 روضةالصفا مي نويسد در سنه 861 به دست ميرزا سلطان سعيد كشته شد

سلطان ابوسعيد در سنه 872 به دست يادگار محمد نبيره گوهرشاد به قصاص رسيده ص 153 روضةالصفا.

ولادت ميرزا بايسنقر سنه 799 و فوت او سنه 837 در هرات بود. ص 285 مطلع الشمس در سنه 814 والده گوهرشاد به نام خان زاده در مشهد فوت و در جوار قبر امام ثامن دفن گرديده.

ص 228 حبيب السير - چنين مي نويسد:

جمعي از مفسدان فتنه انگيز به عرض سعيد رسانيدند كه معتمدان ميرزا سلطان ابراهيم پيوسته به عتبه عليه مهد عليا گوهرشاد آغا مي آيند و اخبار تحقيق نموده بر مي گردند و نيز ايلچي كه براي آوردن امير شير حاجي رفته بود برگشت و خبر آورد كه مي گويد با وجود قتل امراء تراخاني مادام كه گوهرشاد آغا در سلك احياء انتظام داشته باشد من به ملازمت نمي توانم رسيد بنابراين دو مقدمه سعيد در نهم رمضان سنه 861 به قتل آن بلقيس زمان فرمان داد.

صفحه 199 حبيب السير شرح كارد خوردن ميرزا شاهرخ را در مسجد مي نويسد.

ميرزا بايسنقر پسر گوهرشاد بوده مدرك صفحه 194 حبيب السير.

امير تيمور گوركاني پسر طوغاي رئيس قبيله برلاسبي در سال 726 در شهر كش (سبز) كه يكي از شهرهاي ماورالنهر است متولد شد. و پس از رشد حملاتي به ايران كرد و بعد به هندوستان رفت و در سال 807 در گذشت. ميرزا شاهرخ - 47 سال سلطنت كرده در سال 850 در گذشت.

گوهرشاد زن او مسجد گوهرشاد را در سال 821 ساخت و گنبد سلطانيه در دشت سلطانيه و مسجد گوهرشاد از آثار برجسته دوره تيموريان است.



به عقل و عدل و احسان و تهور

نبودي كس چو سلطان بايسنقر



بايسنقر در سال 837 در مدرسه هرات كه متعلق به مهد عليا گوهرشاد بود در گذشت و به خاك سپرده شد.



سلطان سعيد بايسنقر بحرم

گفتا كه بگو به اهل عالم خبرم



من رفتم و تاريخ وفاتم اين است

بادا به جهان دراز عمر پدرم



حبيب السير ص 202

در منتظم ناصري ص 37 مي نويسد:

ارسل خان كه متصرف دشت قبچاق بوده در سال 778 مطابق سال 1376 م وفات كرد و پسرش تيمور ملك خان به جاي او برخاست و بعد امير تيمور به سلطنت رسيد.

تولد شاهرخ پسر امير تيمور در سال 779 رخ داد.

امير تيمور در سال 780 فتوحات بسياري كرد مانند خوارزم و حلب و غيره.

در سال 781 شهر كش كه مسقط الرأس امير تيمور بود ساخته شد.

اميرتيمور در خراسان در سال 782 استيلا يافت - و اهل سرخس را كه از اطاعت سرپيچي مي كردند قتل عام نمود و در سال 783 تمام خراسان را متصرف شد. و دولت منكوقا آن كه در هرات و غز و غرجستان و اسفراز و سيستان و غيره كه قريب 134 سال حكومت داشتند منقرض كرد و در 676 مسموم شد.

تولد ميرزا الغ بيك بن ميرزا شاهرخ در سال 796 رخ داد.

در سال 797 مسجد جامع در بروسه (بروسا) كه از شهرهاي اناطولي است ساخته شده.

در سال 799 حكومت خراسان را ميرزا شاهرخ برگزار كرد كه تا فيروز كوه در حوزه فرمان فرمائي او باشد و خود به هندوستان رفت.

در سال 809 ميرزا شاهرخ بر مازندران و استراباد هم سلطه يافت. جزو منطقه حكومت او شد.

در سال 811 ميرزاشاهرخ از سمرقند به هندوستان رفت و آن جا هم نيز جزو منطقه حكومتش شد

در سال 817 شهر ري را تا ساوه نيز متصرف شد و در سنه ي 4 ربيع الاول 817 به اصفهان رسيد و از آن جا به شيراز رفت.

در سال 819 امارت ديوان عدليه به شاهزاده ميرزا بايسنقر بر گذار شد.

وفات ميرزا ركن الدين علاءالدوله پسر بايسنقر در سنه غره جمادي الاول سال 820 رخ داد.

در سال 821 شاهرخ به زيارت قبر حضرت ثامن الائمه (ع) آمد و قنديلي طلا كه يك هزار مثقال طلاي خالص بود تقديم داشت و به سقف آويختند.

(ص 53 منتظم ناصري)

در همين سال گوهرشاد مسجد را ساخت كه به خط بايسنقر در كتيبه نقل شده است. (ص 446 منتخب)

وفات ميرزا بايسنقز پسر ميرزا شاهرخ در سنه جمادي الاولي سال 837 در 38 سالگي و 4 ماه وفات شاهرخ در سال 848 ميرزا شاهرخ مريض شد و از اصفهان به فشابويه ري رسيد و در 25 ذي حجه سال 850 در گذشت.

منتظم ناصري ص 63 ج 1 و 2

گوهرشاد آغا زوجه ميرزا شاهرخ همراه او بود و عقب جنازه از فشاپوبه تا خراسان آمده و در سمنان مفسدين ريختند اموال گوهرشاد را تاراج كردند به طوري كه در موقع كوچ فقط عصائي به دست گرفت و پياده رو به راه نهاد تا آن كه مردي رسيد ديد زن شاه متوفي پياده است اسب خود را به دو داد تا سوار شود در نيشابور گوهرشاد آغا قاصدي به هرات فرستاد و از فوت پدرش اطلاع داد.

ص 63 منتظم ناصري

در سال 860 ميرزا ابوالقاسم باير كه شفا يافت به موجب نذر در اوايل ماه ذي قعده براي زيارت به مشهد حضرت رضا (ع) آمد و در 14 ذي قعده به مشهد رسيد.

در سال 861 سلطان ابوسعيد بن سلطان محمد ميرزا ميرانشاه بن امير تيمور در هرات گوهرشاد را مقتول كرد و قبرش در 15 فرسخي هرات معروف است.

و در سال 872 محمد بن ميرزا سلطان بن محمد بن ميرزا بايسنقر بن ميرزا شاهرخ بن امير تيمور نبيره گوهرشاد سلطان ابوسعيد قاتل جده خود را به قتل رسانيد.

در سال 875 سلطان حسين نوه ديگر اميرتيمور نبيره گوهرشاد را به خونخواهي ابوسعيد كشت. (ص 448 منتخب).